دیگر هوای خانه را باران نمی گیرد
دنیای من در انزوا پایان نمی گیرد
آب حیاتم دادی و من تازه فهمیدم
حتی شعور شعر , بی تو جان نمی گیرد
هر عارفی با دیدنت عقل از سرش رفته
حافظ سلوک عشق را آسان نمی گیرد
یک سلسله افتاده زیر پات , بعد از این
حلاج دیگر شور در میدان نمی گیرد
توی نگاهت صد هزاران حرف خوابیده
جای سکوتت را غزلهامان نمی گیرد
آدم به نامت سجده کرد ای عشق , می دانم
قلبی که تسلیمت شود , شیطان نمی گیرد
امیر قربانپور
با تشکر از سارا
دیگر اشعار : امیر قربانپور
نویسنده : علیرضا بابایی